-
نماز جماعت
دوشنبه 22 مردادماه سال 1386 20:42
از عید امسال نماز جماعت تو محل کار من یه جورایی جدی شده. هر روز یه آخوند میاد و نماز می خونه گویا آخوند پنجشنبه ها فرق می کنه!(ما که نمی بینیمشان) از قرار این چند هفته که این حاج آقا میاد بین دو نماز از ظلم و ظالم و ظلم ستیزی صحبت می کنه. هفته گذشته که از بی شانسی نرفته بودم تا حاج آقا می خواد صحبت کنه رئیس کل محل...
-
ثواب و کباب
جمعه 19 مردادماه سال 1386 23:09
امروز اومدم ثواب کنم بدجوری کباب کردم نمی دونم چی شد حس کمک کردنم بیدار شد و در یک حرکت انقلابی شروع به تمیز و جارو کردن خونه کردم که موقع جابجا کردن میز تلوزیون تلوزیون جدیدمون رو که عید گرفته بودیم انداختم زمین و در نتیجه کار نکرد. خالا ما موندیم با تلوزیون قدیمی که نه کنترلش درست حسابی کار می کنه نه لامپ تصویرش....
-
حق
پنجشنبه 18 مردادماه سال 1386 22:30
دیروز که رفتم پیش دکتر و از دست کارگزینی شکایت کردم که نامه درخواست ما رو به وزارت نمی فرسته در کمال ناباوری گفت باشه می گم بنویسم البته با کمی من و من ولی به هر حال بهنه واضحی نیاورد. امروز صبح که بهش زنگ زدم یاد آوری کنم. برگشت گفت نه دیشب که فکرش رو می کردم شما فلان مدرک رو کم دارین من قبلا برا بقیه بدون این مدارک...
-
پارتی بازی
سهشنبه 16 مردادماه سال 1386 20:35
جایی که من توش کار می کنم یه مورد کار طراحی لباس داشت که داده بود برا یه نفر اونم ۵۰۰ تومان بابت طرح و ۳۰۰ تومان بابت نظارت دوخت خواسته بود. صبح که طرح دست این دوست ما رسید و ما دیدیم چه طرحهای آبکی هستن این یکی دوستم پیشنهاد داد کار رو بدیم خواهر من. عرض ۲ ساعت چندتا جستجو تو اینترنت و با یکم تغییرات طرح اینا رو هم...
-
روزگار!
دوشنبه 8 مردادماه سال 1386 11:58
کاملا فراموشش کرده بودم بعد اون قضیه هم همش خودم رو مقصر می دونستم. اصلا پشت سرش نفرین نکردم. ولی وقتی امروز شنیدم نامزدش توی تصادف مرده و قبل اونم باهم اختلاف داشتن و داشتن جدا می شدن نمی دونستم عکس العملم باید چی باشه. به هر حال برای خونواده دختره خیلی ناراحت شدم خدا بهشون صبر بده. رزیدنت بود و داشت تموم می کرد.
-
تعطیلی پیک نیک و بارون
یکشنبه 7 مردادماه سال 1386 18:52
خوشی اصلا به ما نیومده بعد مدتها تصمیم گرفتیم بریم قلعه بابک به داییم اینا هم گفتیم اونام با دوتا جوجه شون اومدن و در راستای صرفه جویی در مصرف بنزین همه مون چپیدیم تو یه ماشین راه افتادیم. ظهر جمعه رسیدیم کلیبر. بگذریم که دو نفر عقل کل یعنی داییم و بنده حواسمون به این ماده حیاتی –بنزین- نبود و مجبور شدیم 20 کیلومتر...
-
امام رضا
دوشنبه 1 مردادماه سال 1386 21:24
خوب ماه گذشته سرم خیلی شلوغ بود برا همین وقتی برا نوشتن پیدا نمی کردم حتی بعضی روزهام پیش می اومد نمی تونستم ایمیل ام رو چک کنم. ولی امروز اتفاق جالبی افتاد که سر ذوق اومدم. اواخر مرداد قراره یه همایشی تو مشهد برگزار شه که اسپانسر اصلیش آستان قدس رضوی هست. سهمیه جایی که من توش کار می کنم ۵ نفر بود. و طبیعتا داوطلبها...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 تیرماه سال 1386 20:59
دیروز موضوعی که سرکلاس مطرح شد باعث شد تمام خاطرات تلخ گذشته دوباره تو ذهنم مرور شه و تمام راه کلاس تا خونه رو گریه کنم.(اینهم یکی از موارد استفاده از عینک دودی) احساس رها شدگی و بی پشتوانه بودن تمام وجودم رو گرفته بود. اما اتفاق دیشب حالم رو بهتر کرد. دیشب وسط بیابون تو اتوبان یه صدای تق اومد و تمام چراغهای سینه...
-
هنوز هم شانس می آرم.
دوشنبه 18 تیرماه سال 1386 20:04
دیروز یه مصاحبه علمی داشتیم که نتیجه اش برام حیثیتی بود. شدیدا هم می ترسیدم قبل از جلسه تنها آرزوم قبولی بود و قتی در نهایت نتیجه اعلام شد و علیرغم اونهمه ترس من داوران کلی از ۴تا مون تعریف کردن از دیروز همه اش دارم هرس می خورم چرا بهتر از اون دفاع نکردم. آدمی هیچ وقت راضی نمی شه!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 تیرماه سال 1386 15:46
روز مادر بر همه مادران دنیا مبارک باد
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 31 خردادماه سال 1386 21:09
دیروز تصمیم گرفته بودم که امروز برم گوشی بگیرم که شب یه نفر زنگ زد که گوشی شما رو پدر خانم بنده پیدا کرده بیایید فردا بگیرید. آقا ما هم امروز رفتیم گرفتیم و بعد از یک ماه چشممان به جمالش روشن شد. خودمونیم ها خیلی چسبید. تازه آقاهه مژدگونی هم قبول نکرد. فکر نمی کنم کسی تو محل کارم باورش بشه فکر می کنن این یک ماهه رو سر...
-
تسلیت
دوشنبه 28 خردادماه سال 1386 00:13
شهادت مظلومانه فاطمه زهرا بر همه مسلمین تسلیت باد. خیلی دلم می خواست درباره این بانو بیشتر بنویسم از ظلمهایی که بر او روا داشته شد توسط پیروان پدرش پدری که او رو نور چشم خودش می دونست. و چقدر در حقش کم لطفی کردند پس از حیاتش. ولی نشد.
-
آزادی بیان
یکشنبه 27 خردادماه سال 1386 22:34
امروز تو خبر رادیو مجری با یه لحن خاصی می گفت همشهریهای جرج بوش از اینکه اون تو شهر اونها به دنیا اومده عذر خواهی کردن و تو ورودی شهرشون نوشتن به شهر ... زادگاه جرج دبلیو بوش خوش آمدید و ما از این بابت از شما عذر می خواهیم. ولی به این توجه نکرد که تو این خبر هیچ توهینی به بوش نیست و این آزادی بیان تو اون مملکت رو نشون...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 خردادماه سال 1386 23:00
اگر فکر کنیم بقیه حداقل به اندازه ما می دونن. بقیه فکر خواهند کرد ما خیلی حالیمون هست.
-
کاش راه نجاتی بود
پنجشنبه 17 خردادماه سال 1386 00:08
درب و داغونم. چقدر خوبه که موبایلم گم شده و الا هزار بار وسوسه شده بودم بهت زنگ بزنم. هرچی فکر میکنم دلیلی برا دوست داشتنت پیدا نمی کنم. شاید چون فقط تنهام همین و بس. تا دلت بخواد دلیل دارم برا دوست نداشتنت. چقدر خوبه که دیگه شمارت رو ندارم. دوست ندارم چون فرسنگها ازت دور شدم. چون دیگه مثل اون روزا فکر نمی کنم. اصلا...
-
ترجمه
سهشنبه 15 خردادماه سال 1386 01:06
این متن از طریق یه ایمیل رسیده دستم منبعش رو نمی دونم به هر حال اونقدر بامزه هست که حیفم اومد نذارمش اینجا: گفته های علی لاریجانی، مترجمین سازمان ملل و خوانندگان نشریات اروپایی را دچار سرگیجه مفرط تاریخی کرد. علی لاریجانی: " با نشان دادن « لولو» ی شورای امنیت، مردم ایران رو به قبله نمی شوند " . ترجمه نیوزویک: علی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 خردادماه سال 1386 10:50
دشمن دانا به از دوست نادان
-
رئیس خوب
شنبه 5 خردادماه سال 1386 18:00
برای دکتر هادی ندیمی با وجودی که فقط یکبار دیدمش به خاطر مدیریت بسیار خوبش احترام زیادی قائلم. در مجموعه به اون بزرگی که سالها ریاستش رو برعهده داشت به هیچ آدم عقده ای برنخوردم. افسوس که این نعمت رو هم برای جامعه ما زیادی دیدند.
-
باز هم حکایت بنزین
پنجشنبه 3 خردادماه سال 1386 12:16
۳۱ اردیبهشت عصر وقت دکتر داشتم. بگذریم که چطور شد و دوباره گوشی موبایلم رو گم کردم. برگشتنی تو راه وقتی جماعتی رو که تو صف بنزین وایستاده بودن دیدم گفتم عجب جماعتی همین الان رادیو اعلام کرد که بنزین فردا گرون نمیشه بازم اینا چشم تنگن وایستادن اینجا. البته چراغ بنزین خودم هم روشن بود ولی بی خیال شدم. فردا صبحش که طبق...
-
فضای مجازی
یکشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1386 00:08
یکی از فامیلها که تو یکی از کشورهای مدرن حاشیه خلیج فارس زندگی میکنه بچه دو ساله اش رو آورده یخورده ایران بازی کردن یادبگیره و زندگی واقعی رو لمس کنه. تعریف می کرد این بچه بس که به خاطر بدی آب و هوا بیرون نرفته فقط تلوزیون رو می شناسه از اون هم خیلی چیزا یاد گرفته بچه از ۱۸-۱۹ ماهگی اسم بیشتر حیونها میوه ها رنگها و...
-
چادر
پنجشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1386 19:00
امروز جلسه ارزشیابی کارکنان بود بعد از دو ماه تاخیر بالاخره امروز برگزارش کردیم. تو محل کار من دو تا خانم داریم که مثل خر جای مدیر کار میکنن ولی حکمشون معاونت هست حق مدیریتشون هم و هکذا. نوبت که به یکی از اونها رسید اونی که در واقع جای مدیر امورمالی کار می کنه هرجفت مافوقاش یعنی هم مقام مسئول هم مقام تائید کنندش داشتن...
-
رویا
چهارشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1386 20:02
من اگه یه روزی بچه داشته باشم و اگه استتاعتش رو داشته باشم حتما بچمو تا ۱۰-۱۲ سالگی یعنی تا زمانی که داره مهارتهاش و خلاقیتش رشد می کنه و داره دنیای اطرافش رو کشف می کنه می برمش به یه شهر کوچیک و سالم. جایی که هوای سالم استنشاق کنه جایی که اونقدر امنیت داشته باشه که خودش بره بیرون جاییکه خوب و بد مرز داشته باشه جاییکه...
-
روزی....
سهشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1386 21:45
امیدوارم یه نفر این آیه رو بخونه هرچند مطمئن هستم که نمی خونه. خیلی دلم می خواد یه روز بشه که بتونم جلو روش وایستم و همه حرفهایی که تو دلم قلمبه شده گستاخانه بهش بگم. اون درسته که باعث وضعیت مالی و اجتماعیه نسبتا خوب الان من هست ولی چیزهای زیادی رو از من گرفت که باعث خوشبختیم بود. یه زمانی هیچی نداشتم ولی چقدر احساس...
-
جزایر سه گانه
دوشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1386 22:05
تصورش رو بکنین اگه این خبر حتی اگه ۱٪ هم صحت داشته باشه. ترجیح می دم حرفی نزنم چون نمی تونم هم مودب باشم هم اظهار نظر کنم.
-
باران
دوشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1386 21:06
یکی از زیبایی های بهار یارون هست که من و بی اختیار می بره به سوم دبستان و شعر زیبای باز باران با ترانه با گوهرهای فراوان می خورد بر بام خانه یادم آرد ...... ولی بعد از بارون رو اصلا دوست ندارم. همه می دونیم مقدار بارش باران تو کشورهای اروپایی خیلی بیشتر از کشور ماست. ولی وقتی اونجا بارون می آد هرچقدر هم شدید باشه...
-
بنزین
یکشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1386 00:04
خیلی سعی کردم در مورد سهمیه بندی بنزین چیزی ننویسم. ولی این یارو خبرنگاره با این جمله اش هرسم و در آورد." سهمیه بندی بنزین گامی بسوی توسعه" من خودم کلا با به باد دادن منابع طبیعی و ثروتهای ملی مخالفم. حداقل تو حوزه مدیریتی خودم اجازه خرید وسایل یکبار مصرف رو نمی دهم یا اگر از یه وسیله ای از دو یا چند جنس وجود داشته...
-
هوش
شنبه 22 اردیبهشتماه سال 1386 20:59
اینو که داشتم می خوندم بلاگیدنمان آمد. منهم به شدت باهاش به شدت موافقم ما اصولا آدم باهوش نه تنها زیاد نداریم خیلی هم کم داریم. البته بلا نسبت دور از حضور اتفاقا گوسفند آدم نما خیلی زیاد داریم متوسط هوش جامعه اصلا تعریفی نداره. و مطمئنم این آمار زیاد هم بیراه نیست. به نظر شخص من ما ایرانیها بیشتر آدمهای تنبل از...
-
فیلترینگ
سهشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1386 18:34
می بینم آخه آمار بازدید از وبلاگ من رشد کرده نگو مال بقیه فیلتر شده و عرضه تو بازار کمه
-
دعوای ابرقدرتها
سهشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1386 18:31
وقتی دو تا گردن کلفت می افتن به جون هم. ممکن یکی از این دو حالت پیش بیاد: ۱. سرشون گرم همدیگه شه دیگران نفس راحت بکشن و اون گوشه کنارا سر کنن. ۲. زورشون به همدیگه نرسه دق دلیشو سربقیه خالی کنن. امیدوارم ما شانس بیاریم همون اولیه مشمول حالمون بشه.
-
مرگ؛ همسایه دیوار به دیوار
یکشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1386 20:31
مامان: تو خواهر عزت سادات نصرت سادات و دیده بودی نه؟! آها عروسیه سمیرا. از کجا شناختیش؟ خودم: آخه نامزدیش هم بود. خواهر شیریه شوهر سمیراس. مامان: نه دختر خاله مامانشه خودم: آره ولی خواهر شیریش هم هست. طیبه خانم می گفت. دختره با خواهراش خیلی فرق داره خیلی قد بلند خوش تیپ خوشگل. وضع مالیه شوهرشم خیلی خوبه. چطور مگه؟...