ته خط

همیشه آخر خط ..............

ته خط

همیشه آخر خط ..............

راست یا دروغ

بالاخره من امروز به این سندسازی تن دادم. اینجاشو بشنوین که جالبه. بعد از مذاکره کوتاه من و مدیر مذکور با معاونت ایشان مقرر شد من یه جورایی سندسازیهایی بکنم که کاملا محرمانه باشه و کم و کیفشو فقط من و مدیر مذکور بدونیم حتی به ایشون هم نگیم چون اگه گند کار دراومد از اون می پرسن و اگه بدونه باید راستشو بگه.

به نظر شما ایشون داره کی رو گول میزنه؟ مدیریت برنامه ریزی، خودش یا خدا رو

خداییش خیلی سخته آدم تو این مملکت بخواد مدیریت کنه و به یه چیزایی هم اعتقاد داشته باشه

 

سند سازی

امروز بعد از کلی سر و کله زدن با مدیر ... با وجودی که دوست خیلی صمیمیم هست زیر بار سندسازی هایی که می خواستن به خورد سازمان مدیریت و برنامه ریزی بدن نرفتم. قرار شد شنبه یه جلسه ای با معاونتشون داشته باشیم که کار تمیز دربیاد تا گندش در نیاد. البته آقای ایکس که یه ماه پیش وقتی من ایتالیا بودم اومده بود و کل database رو برده بود درسته که زیاد با هوش به نظر نمی رسه ولی اونقدرام خنگ نمی زنه که نتونه دستکاریشونو متوجه نشه.

ببین به خاطر چندر غاز بودجه چه کارها که نباید کرد. همیشه هم آخر سال از گشنگی میمیریم و می افتیم به کمک.

مژده به تمامی کسانی که منتظر قراردادشون بودن بالاخره امروز کمر همت بستم و تا ۵ نشستم پیش نویسها رو تائید کردم. البته هنوز مال تابستون مونده.

اینطوری نیگاه نکنین من آدم درستکاریم. مخصوصا حالا که تو مود ته خطی هستم و هیچ دلخوشی ندارم.

از امشب هم موبایلم و روشن کردم.

ته خط

نمی دونم چرا تا می خواد یه ذره حالم خوب شه باز می رسم به ته خط اون ته ته

خدایاااااااااااااااااااااااااااااااااا

پ

بالاخره بعد از ۱۰ روز ماشینم و گرفتم و بعد از بیش از یک ماه پیاده بودن دوباره سواره شدیم. در اینجا از همه دست اندرکاران نمایندگی .... ایران خودرو که در بهبود خودروی متعلق به سایپای من کمک کردند کمال تشکر را دارم.

نتیجه اخلاقی قضیه همیشه فقط یکی از موارد بند پ (پول، پارتی و پلو) کارساز نیست. مورد پارتی کارایی داره که سایر موارد حتی پول ندارن.

 

تسلیم

آقا من هرچی تو پست قبلی گفتم رو پس می گیرم.

گوشیم پیدا شد.

تا من باشم و با خدا سر و کله نزنم. آخه منم بی تقصیرم خدا من و دوست داره ولی فقط هرچی رو خودش دلش می خواد می کنه کاری به کار دل آدم نداره. خدام خداست دیگه شوخی نیست که ننه بابای آدم باشه قهر می کنه لج می کنه بالاخره یه کاری می کنه حرفش و به کرسی می شونه ولی با خدا که نمیشه این کارا رو کرد. ما تسلیم.

دعا

خدا هم وقتی با آدم شوخی می کنه بد جوری حال آدم و می گیره ۶ ماه ملتمسانه دعا می کنی خدایا فلان اتفاق بیافته اوضاع بدتر هم میشه بعد شب نوزدهم از حرص میگی  هفته بعد موبایلم و خاموش می کنم یه خورده اعصابم راحت شه  دیگه متنفرم از این موبایل. میزنه شنبه صبح موبایلتو تو تاکسی گم میکنی و کلی خرج می افته رو دستت. اگه دستم به این صافکار نرسه

خدام ما رو گرفته. آخه ما به کی عارض شیم خدایا

لیله القدر،

این ایام، ایام عزیزی هستن امیدوارم خداوند توفیق بهرمندی از این سفره گستردش رو به همه مون بده.

کاش یه طوری می شد مدیحه سرایی این مداحها منسوخ می شد. آدم و از عبادت جمعی هم زده میکنن. یا حداقل یه امتحان اطلاعات عمومی ازشون می گرفتن مثل زمان رواج چای در خاورمیانه یا اینکه اطلاعات اقلیمی مثل حداقل دمای هوا در عربستان چیزهای پیش پا افتاده دیگه که سوتیهای گنده ندن تا آدم وسط عذاداری ریسه نره. به هر حال خنده بعضی وقتها موجب رنجش سایرین می شه دیگه.

لطفا نپرسین من اونجا چیکار می کردم که حالا بخوام بخندم یا گریه کنم

سازمان صنایع دستی ایران

یا یه جایی میخوندم یا یه نفر برام میگفت بهترین روش تخریب فرد یا موضوعی دفاع و حمایت بد از اون موضوع هست همون جریان دشمن دانا و دوست نادان.
این سازمان صنایع دستی ایران هم همین لطف رو در حق هنرهای سنتی ما کرده و چنان گند زده به صنایع دستیمون که آدم از یه فرسنگی هم می تونه کار ایران رو از کار بقیه کشورها تشخیص بده. دیروز رفته بودم نمایشگاهی که از آثار سنتی کشورهای مختلف تو زمینه مذهبی ترتیب داده بودن والا این چینیها که همه دنیا متهمشون می کنن که کار بی کیفیت تقلبی به بازار میدن کارهایی که از رو کارهای ما زده بودن خیلی جالبتر و با کیفیت تر بود. شما خودتون عمق فاجعه رو حدس بزنین.
 هنوز هم که هنوز تو کشورهای اروپایی مثل ایتالیا اتحادیه هایی تو هر زمینه رو فعالیتهای هنریشون مثل جواهر سازی مجسمه سازی کارهای شیشه و غیره نظارت دقیق میکنه و هرکسی اجازه نداره با هر سطح توانایی وارد این حرفه ها بشه. اونوقت اینجا چی؟ چیزی که ما سالها داشتیم و هنر آموزی برا خودش سیر و سلوکی داشت به یمن همین سازمان کذایی تبدیل شده به یه سری کلاسهایی که هر ننه قمری میاد توش تدریس میکنه و یه مشت بیکارهم می آن بعد یه دوره احساس استادی بهشون دست می ده و تشریف می برن آثارشون رو ارائه می کنن به بازار. بقیه داستان هم که ناگفته پیداست. بعد هم یه عده میان داد از غربزدگی و به ابتذال کشیده شدن ارزشها میکنن.
یکی نیست از ما بپرسه ما چی کار داریم با خودمون می کنیم؟

چشم بصیرت

شبکه دو این روزا یه سریال چرتی رو بعد از افطار به خورد مردم می ده که تو اون یکی چشم بصیرت داره و تجسم گناهای بقیه رو میبینه  بگذریم که این چشم فقط درباره شخصیتهای منفی کار می کنه و رو آدمای مذهبی سریال کارکرد نداره

 امروز مجبور شدم قراردادمون را با یه نفر صرفاْ به خاطر اینکه صورت طرف سوخته و دختر رییس بزرگ ازش خوشش نمیآد لغو کنم و چقدر به امر ایشان به این و اون دوغ گفتم که قرارداد رو واگذار کنم به یکی دیگه. چقدر دلم می خواست این مرد برای چند لحظه هم که شده از این چشم بصیرتها داشت و قیافه خودش و میدید تا اینقدر سجاده آب نکشه و از صبح تا شب با این امر به معروف و نهی از منکر کردنش رو اعصاب ما راه نره. و من چقدر مدیر بی لیاقتی ام که تسلیم این پلیدیها شدم  

فراموشی

چرا ما آدما اینقدر فراموشکاریم و زود یادمون میره از کجا به اینجا رسیدیم و خودمون چی کارا می کردیم؟

شاید اگه یه خورده به حافظمون فشار می آوردیم دیگران رو یه جور دیگه نصیحت می کردیم. نه؟