ته خط

همیشه آخر خط ..............

ته خط

همیشه آخر خط ..............

مالزی

بالاخره مالزی رفتنمون قطعی شد. هرچند سنگاپور رو از دست دادیم. خیلی خوشحالم. واقعا به یه سفر درست و حسابی احتیاج داشتم.

اگه کسی جاهای خوب کوالالامپور رو می شناسه لطفا بگه.

فقر

خدایا!

خدایا آخر چرا مرا اینقدر فقیر آفریدی. با این همه آرزوهایی که وسعش را ندارم. من دلم نمی خواد بین مالزی رفتن و اسپانیا رفتن یکیش و انتخاب کنم. تازه مگه میشه آدم مالزی بره لپ تاپ نخره؟! 

اینهمه جون بکن از صبح تا شب کار بکن بعد هم برا چندتا آرزوی پیش پا افتاده پول نداشته باشی. در خالیکه این آرزوها برا بقیه مضحکه.

من اعتراض دارم. 

خانوم

کاش فصل آخرش رو نمی خوندم .

تعداد رمانهیی که طول زندگیم خوندم به تعداد انگشتهای دستم هم نمیشه.زیاد اهلش نیستم البته این چندتایی هم که خوندم با ولع خوندم. هفته پیش دختر عموم رمان «خانوم» مسعود بهنود رو بهم هدیه داد. جمعه از سر بی حوصلگی ورقش زدم اولش چنگی بدل نمیزد ولی برا فصل دومش دو شب تا صبح بیدار موندم تا تمومش کنم. واقعا جذاب بود ولی کاش امشب که فصل سومش که همش ۲۰-۳۰ صفحه بیشتر نمی شه رو نمی خوندم.  نمی دونم چه جوری دلش اومده اینطوری آب ببنده به رمان به این جذابی. کاش این کارو نمی کرد. اگه کسی می شناسدش بهش بگه. هر چی فکر می کنم دلیلی نمی بینم که چرا اینو شبیه رمانهای چیپ و کوچه بازاریش کرده! حیف!

عید مبارک

آغاز ولایت علی امام اول شیعیان، عید سعید غدیر، بر همگی مبارک.

 

 

مهماندوستی

دیشب یه مهمون اینگلیسیه خجالتی داشتیم. که شب یلدا رو براش سنگ تموم گذاشتیم چهل جور خوراکی به خوردش دادیم. که رسمه باید بخوری. امروز تلفنش جواب نمیده. امیدوارم کارش به جاهای باریک نکشیده باشه.

پ.ن فکر نمیکنم دیگه شب یلدا پاشو بذاره ایران