ته خط

همیشه آخر خط ..............

ته خط

همیشه آخر خط ..............

مبارک باد

میلاد با سعادت امام هشتم بر همه شیعیانش مبارک باد.

البته خیلی دوست داشتم موسیقی متن سریال ولایت عشق ساخته مرحوم بیات رو ضمیمه این پست کنم ولی شرمنده پیدا نکردم. من زیاد آدم مذهبی نیستم ولی ارادت خاصی به امام رضا دارم تا حالا فقط سه بار رفتم مشهد ولی هیچ وقت دست خالی برنگشتم. البته دو سه ماهی می شه بشدت هوای مشهد زده بسرم ولی نمی شه که برم.

  کاش بطلبد.

پ.ن. یا امام رضا حالا شب تولدی اون مساله رو کادو بده دیگه. فردا اصولا باید نتیجه اش مشخص شه

یادش ماندگار

امشب شبکه دو صندلی داغ را با حضور مرحوم بیات نشان می داد. گذشته از اجرای لوس نجفی حضور هنرمند نامی که دیگر در میان ما نیست بسیار متاثرم کرد. هنرمندان سرمایه های ارزشمندی هستند که حضورشان غنیمت است و فقدانشان نقمت. خوشا به حال آنانکه بدنبال دل رفتند و جاودانه شدند.

تو یکی از کتابهای کارن هورنای می خوندم نمی دونم نظر خودش بود یا نقل قول: که انسان همواره می خواهد نقش آفریننگی خدا رو تقلید کنه برای همین به هنر رو می آورد. البته او این مطلب رو به قصد دیگه ای گفته بود. ولی من خیلی خوشم اومد. ما مسلمونا هم معتقدیم خداوند روزی که آدم را از گل آفرید از نفس خود بر او دمید. از این رو انسان همیشه در جستجوی کمال هست. و آنانکه عاشق ترند. به کمال نزدیکترند. به نظر من مرحوم بیات یکی از نازنین عاشقانی بود که معشوق نظر لطفی بر او داشت.

امشب که می دیدمش از ته دل به او و تمامی کسانی که عاشق کارشون هستند حسودیم شد.

IQ

هوش و استعداد همیشه مایه مباهات اطرافیان کسانی است که از این نعمت برخوردارند. ولو اینکه طرف هیچ نسبتی با طرف نداشته باشه و فقط یک بار تو تاکسی بغل هم نشسته باشن.

امروز یک معلم زبان داشت از هوش و استعداد یکی از شاگردان گذشته اش تعریف می کرد. که چقدر با هوش بود و تو مدرسه تیزهوشان درس می خوند و چقدر اونجا درس خوندن مشکله و  چه جوری این نخبه از مهندسی معدن فلان دانشگاه قبول شد و..... آخرسر هم نفهمیدم این چرا پزش رو می داد؟! خیلی دلم می خواست برگردم بهش بگم زمانی که ما اونجا درس می خوندیم قبول شدن از این رشته کار چندان شاقی نبود طوری گفتی که فکر کردم ۲ رقمی آورده بود. ولی دلم نیومد ضایعش کنم. ولی واقعا چرا ما اینقدر خوشمون میاد بگیم با فلان دکتر یا فلان مهندس آشنا هستم؟!!!!!!!!!

امروز این دکتر ما باز حق چند نفر رو باز خورد از دست منهم کاری بر نمی اود. آخه چاره نداشت حماقتش سر اول این پروژه حسابی به پی سی انداختتش. یه جورایی حق داشت.

خدا از تقصیرات من بگذره 

دندان مصنوعی

تقریبا ۱۰ ساله بودم اولین دندان دائمی ام رو پر کردم. هز اون موقع هم همیشه تو کابوسهام می دیدم دندونم افتاده و باید دندون مصنوعی بذارم.

امروز کابوسم تعبیر شد و دندانپزشکم آب پاکی رو دستم ریخت و گفت فکر نمی کنم از این دندونت دندون در بیاد.

من از اینکه هر جسم خارجی جز دندونم تو دهنم باشه متنفرم. از غصه دارم دق می کنم.

اکرام

یه زمانی یه بخش نامه اومده بود به سازمانهای دولتی به اسم طرح تکریم ارباب رجوع. البته من اینو بدون اینکه بخونم پاکش کرده بودم البته علت اصلیش هم این بود که خیلی بلند بود و منهم وقت و حوصله اش رو نداشتم.

امروز یه سازمان محتم دیگه که سرنوشت خیایها دستش هست یه عده ای رو که تشکیل شده بود از من و حوزه مدیریتم به اضافه بدبخت بیچاره ارباب رجوع های من، به شدت سر کار گذاشته بود. خوب منم که همینجوریش اخلاق درست و حسابی که ندارم چه رسد تو همچین معرکه ای.

الان داشتم به این فکر می کردم واقعا بخشنامه می تونه برخوردها رو مکرمانه بکنه. چرا آدم ماست و خونسردی مثل من اینقدر سگ اخلاق شده. علت چیه؟ مسایل خصوصی؟ مخیط فیزیکی پیرامون؟ روابط حاکم؟ فشارهای وارده؟ یا............ اصلا دوست ندارم با ملت اینطوری برخورد کنم ولی اون موقع با علم به این موضوع که دارم اشتباه می کنم چنان فشار خونم بالا رفته بود و عصبانی بودم واقعا نمی تونستم خویشتنداری کنم با وجودی که می دونستم مقصر نیست و حق داره می خواستم تیکه تیکش کنم. 

شاید یه دعوای جانانه با رئیس یه خورده دلم وخنک کنه البته اگه بتونم حرفم رو به کرسی بنشونم. حیف که فردا وقت ندارم.

بخدا من اونطور که فکر می کننین نیستم. حداقل جرات اینو دارم خودم رو نقد کنم. شما جای من بودین مطمئن باشین بهتر از من نمی شدین مطمئن باشین. 

رئیس و مرئوس

ظهر جمعه به من زنگ زده!!!!!!! (مافوقم) چی کار کردی برا فلان مورد، دیروز یادم رفت بهت بگم. شبو نتونستم بخوابم. فقط یه فردا رو داریم چه خاکی بسرمون کنیم؟ ومن با خونسردی تمام : آهان اونو میگی اونو که اینطوریش کردم فلانی - یعنی رئیسش ـ هم نظرش این بود.

فکر می کنید بالاخره با من چی کار میکنه؟ اگه من نباشم تو حوزه اش سنگ رو سنگ بند نمیشه. منم که محل سگ بهش نمیدم چه رسد به محل رئیس. مثل یه لقمه تو گلوش گیر کردم نه می تونه قورتم بده نه بندازتم بیرون.

تازه دیروز صبح زنگ زد. میشه دم ظهر بیای سر فلان پروژه نظرت و بدی؟ منم گفتم : نه سرم شلوغه. پس ما  یه تک پا میام اونجا زیاد وقتت و نمیگیریم. باشه زنگ بزننین بیاین. بعد گرفتم موبایلم و خاموش کردم برگشتم خونه. امروز ظهر هم فکر کردم به خاطر اون زنگ زده. ولی به روش هم نیاورد.

پ.ن. ولش کن بزار بمونه برا بعد

نه بذار بگم اصلا اینطوری فکر نکنین. من دارم انتقام بقیه رو ازش میگیرم. بهتر بگم بهترین دوستانم رو. بقیه زیاد هم مهم نیستن.

تلوزیون

بحث ازدواج چقدر مد شده تو این تلوزیون ایران! شاید هم من تازگیها تلوزیون بیشتر می بینم! چندتا بچه که هنوز دهنش بوی شیر میده رو جمع می کنن بیان مشکلات ازدواج در جامعه رو کالبد شکافی کنن. ختما حل میشه!

اگه بدونم کاشف میزگرد تو تلوزیون کی بود! 

مجبورش میکنم ۲۴ ساعت فقط تلوزیون ایران ببینه  

نون و آب

امروز تو یه جلسه ای بودم که داشتیم بین مردم نون و آب تقسیم می کردیم. یه کمیته سه نفره! اولی دو مورد نون و آبدارش و برداشت  به مورد سوم که رسید من یه نفر خارج از کمیته رو پیشنهاد دادم  نفر دوم  رو به من کرد و گفت می دونی اینا چقدر امتیاز داره اول خودت بردار بعدا پای بقیه رو پیش بکش ببین از کدوم خوشت میاد وردار وقتی با تعجب و اشمئزاز من مواجه شد اون بیچاره هم روش نشد خودشم برداره. 

آی دلم خنک شد.

بارکشی

یارو وقتی از خرش کار میکشه حداقل آب و کاهش و بموقع میده یه طویله براش درست می کنه خرم می دونه اگه کار کنه دیگه لازم نیست نگران آب و نان و سرپناه باشه. اون وقت توی این خرابشده چی مثل اون خره ازت کار میکشن از آب و نان و طویله هم خبر نیست. تازه دو قرت و نیمشون هم باقیه که چرا دل نمی سوزونین و فکر خودتونین.

حیف که اعصاب درست حسابی هم ندارم که حقش و بذارم کف دستش و الا چنان حالش و می گرفتم که دیگه عرعر نکنه.

ببخشید اگه یخورده بی ادبی شد.

تبلیغات

تبلیغات مقوله جدیدی نیست روز به روز هم داره پیشرفت می کنه. پنهان و آشکار. علاوه بر رسانه ها بعضیها یک استعداد خدادادیی تو این ضمینه دارن که اصطلاحا می گن فلانی گنجشک و جای قناری رنگ می کنه فالب می کنه. ما هم یه همکار داریم از این دارو دسته چنان کارهای خودشو بزرگنمایی می کنه که هر کی ندونه فکر می کنه چه نخبه ای هست. چند وقت هم بود سر یکی از افتخاراتش با چنان تبلیغاتی راه انداخته بود که بیا و ببین چنانکه من و مجبور کرد با یه جعل کوچیک یکی مثل شاهکار اون برا یه همکار دیگم پوز اونو بزنم. ولی آی چسبید. قیافش واقعا دیدنی بود.