سال ۸۵ هم گذشت و چه سخت گذشت.
فکر نمی کنم دیگه دوشنبه رو بیام سر کار از اینرو امروز آخرین روزیه که سر کارم و این پست رو می نویسم. امسال هم مثل برق و باد گذشت بدون اینکه اتفاق مهمی بیافته اول سال درگیر مساله احساسی شدم که نا فرجام ماند و منتهی شد به ته خط . مسائل کاری هم که خوب و بد کنار هم بود و قضاوت در موردش مشکل. به هر حال نتیجه مثبت چشمگیری نداشت.
امیدوارم سال بعد سال خوب و پرباری برای همگیتان باشد و مرا هم از دعای خیرتان بی نصیب نگذارید که به شدت محتاجم.
آره یه سال دیگه گذشت.شاید تلخ شاید شیرین.اما هر چی بود دیگه تموم شد.می دونی خودم جون؛منم مثه تو اول سال دچار یه مساله ی احساسی شدم که حتی الانم آزارم میده.به هر حال یه سال دیگه گذشت.نهال تجربمون پر شاخ و برگ تر شد.ستاره ی امیدمون نورانیتر شد .همه اینا واسه این بود که چشمامون ۳۶۵ روز دیگه مرتب نگاه کردند.نگاه کردند.خیس شدن.سرخ شدن .و دوباره این چرخه ی لعنتی هزاران بار تکرار شد.کاش سال دیگه حداقل کویر پلکامون کمتر سبراب بشن.شاد باشی عزیزم.سال نو مبارک.
امضا:یک ناشناس
مرسی عزیزم