۱۰-۱۱ ساله بودم که جنگ تموم شد. هنوزم وقتی کابوس می بینم چندتا هواپیما رو می بینم که اومدن دارن بمب باران می کنن. وقتی فکرش و می کنم که هر آن ممکنه دوباره جنگ شه و دوباره به فلاکت کشیده شیم حالم بد میشه. الان هم دارم می رم که سومین لیوان گل گاوزبانم رو بخورم. مطمئنم خیلی از شماهایی که اینو می خونید جنگ رو فقط تو فیلمها دیدید. و وقتی کسی می گه آمریکا عنقریب حمله می کنه خوشحال می شید. ولی من تحمل فقر بیچارگی و فلاکت رو دیگه ندارم.
آخه خدایا این ابلیس حق داشت دیگه به خلق آدم اعتراض کنه. باشعورترینشم یه پول سیاه نمی ارزه چه رسد به احمقها و دیوونه هایی که ادعای جهانداری هم دارن.
سلام
در مورد مشکلاتی که جنگ به همراه خودش می آره منم با شما موافقم گرچه اون موقع من نبودم اما دو تا از عزیزترین افراد خانوادمون رو تو جنگ از دست دادیم ( امیدوارم خداوند تمام شهدا را با ائمه محشور گرداند.) و با خاطرات زیبا و روشنی که مادربزرگم تعریف کردند و می کنند انگار منم اون موقع بودم.
در هر صورت، با دو خط آخر این قسمت از وبلاگت اصلاً موافق نیستم.پس این همه پیامبر و امام و معصومین چه شدند؟؟؟؟مگر اینها مثل ما انسان نبودند؟؟!!! نکنه شما جزء اونهایی هستید که می گن اونا با ما فرق داشتند؟؟!!!حالا فرض کنیم حرف شماها درسته، پس این همه شهدای عالی صفت داشتیم چه شدند؟؟!!! یا چرا دور بریم همین الآن هم مگه آدمای عالی صفت و خوب کم هستند که شما اینگونه می نویسید؟؟!!!(چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید)
خدا نگهدارتو ، یا حق.